۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

کالبد شکافی‌ نژاد پرستی‌ ایرانی‌- دکتر علیرضا اصغرزاده

آزاد تبریز- پلورالیسم قومی‌، متفاوت و متنوع بودن همیشه مشخصه تعیین کننده آنچه که امروز ایران خوانده میشود بوده است. مردمی‌ از تیره های قومی‌ متفاوت، نظیر اجداد ترک های آذربایجانی‌، کردها، بلوچ ها، ترکمن ها، عرب ها، لر ها، گیلک ها، مازندرانیها و سایرین قرنها در ایران زندگی‌ کرده اند. تاریخ تمدن آنچه که اینک به ایران موسوم است به شش هزار سال بر میگردد.

کالبد شکافی‌ نژاد پرستی‌ ایرانی‌ : تامل در علل ریشه ای جنبش مقاومت آذربایجان جنوبی‌

در روز های اخیر بسیاری از بخش ها و شهرهای آذربایجانی‌ در ایران بار دیگر صحنه انقلابی‌ کشاکش ضد نژاد پرستی‌ و ضد استعماری بر علیه نظم نژاد پرستانه و استعماری شده است. جنبش جاری آذربایجان جنوبی‌ بایستی‌ درست در مرکز مباحث سرکوبهای قومی و‌ استعمار داخلی‌ در یک مفهوم ایرانی‌ تلقی شود. با خودداری از قید لغت نژاد پرستی‌ و استعمار داخلی‌، گفتمان مسلط فارس یک تصویر کاملا وارونه از نابرابری اجتماعی‌ و قومی‌ در کشور ارائه داده، با مهارت ترتیبی‌ میدهد که مدیای جهانی‌ و نیروهای مترقی‌ ضد نژاد پرستی‌ را در سراسر جهان گمراه نماید. حقیقت اینست که بدون توجه به مقوله نژاد پرستی‌ و استعمار به مثابه واقعیت های اجتماعی‌ موجود در جامعه ایران، ارائه یک تحلیل جامع در رابطه با جنبش جاری آذربایجانی ها، به همراه جنبش های مشابه دیگر در کردستان، خوزستان، بلوچستان، ترکمان - صحرا، و سایر مناطق کشور غیر ممکن خواهد بود.

پلورالیسم قومی‌، متفاوت و متنوع بودن همیشه مشخصه تعیین کننده آنچه که امروز ایران خوانده میشود بوده است. مردمی‌ از تیره های قومی‌ متفاوت، نظیر اجداد ترک های آذربایجانی‌، کردها، بلوچ ها، ترکمن ها، عرب ها، لر ها، گیلک ها، مازندرانیها و سایرین قرنها در ایران زندگی‌ کرده اند. تاریخ تمدن آنچه که اینک به ایران موسوم است به شش هزار سال بر میگردد. آثار باستان شناسی‌ - زبان شناسی‌ در دسترس نشان میدهد که از خیلی‌ قدیم این منطقه با تنوع فوق العاده قومی‌، زبانی‌ و فرهنگی‌ شناخته میشده است. هیچ قوم واحدی هیچ وقت یک اکثریت عددی تعیین کننده ای در این کشور نداشته، هر چند که ترکهای آذری هم اکنون با بیش از سی‌ میلیون نفوس به صورت نسبی‌ اکثریت جزئی‌ را دارند.

تا سال 1925 کشور به صورتی‌ که میشود سیستم کنفدراسیون سنتی‌ خواند اداره میشد، سیستمی‌ که در آن تمام گروه های قومی‌ از آزادی استفاده و گسترش زبانها، عادات ، فرهنگ ها و هویت های خود برخوردار بودند. با آغاز حکومت پهلوی در سال 1925، جریان طبیعی‌ پلورالیستی‌ قومی‌ و زبانی‌ به ناگهان متوقف شد و پروسه تک فرهنگی‌ و تک زبانی‌ که تا کنون نیز ادامه دارد آغاز شد. هدف این پروسه شوونیستی این بود که زبان، تاریخ، فرهنگ و هویت اقلیت فارس را به عنوان تنها زبان، تاریخ، فرهنگ و هویت معتبر همه ایرانیان به شناساند.

در طول بیش از 80 سال، نقش دولت مرکزی در ایران انکار و رد وجود تنوع قومی‌ در کشور بوده است. درست همانطور که حکومت پهلوی تمرکز خود را بر روی نابودی تفاوت های فرهنگی‌، زبانی‌، و قومی‌ در کشور قرار داد، جمهوری اسلامی‌ نیز با سیاست های آسیمیلاسیون، طرد گرایی‌ و نژادپرستی‌ همان سیاست هارا ادامه داده است. بعلاوه، تحت رژیم کنونی‌، فشارهای مرتبط با جنسیت و مذهب به مجموعه اعمال به ارث رسیده از حکومت قبلی‌ نیز اضافه شده است. سیاست نژاد پرستانه ارگان های دولتی‌ همیشه با حمایت ایدئولوژیک و گفتمانی اکثریتی‌ از نویسندگان، روشنفکران و مغز متفکر های فارس همراهی‌ میشده است، آنهائی که به دلیل تعلق به گروه مسلط، از امتیاز تک زبانی‌، تک فرهنگی‌ و نژادی در کشور بهره میبردند. به این گروه بایستی‌ بخش آسیمیله شده نویسندگان و روشنفکران غیر فارس را نیز علاوه کرد که حمایت پرشور آنان از نژادپرستی‌ فارس حتی‌ خود فارس هارا نیز شگفت زده کرده است. در واقع، افرادی نظیر محمود افشار، ایرج افشار، احمد کسروی و سایرین که خودشان اصلیت ترک داشتند، در میان بنیان گذاران اصلی‌ این سیستم زشت نژاد پرستی‌ قرار داشته اند.

نهاد های دولتی‌، طبقه ممتاز مسلط، و طبقه روشنفکر فارسیزه شده به همدیگر پیوسته اند و پایه های بنیانی‌ یکی‌ از نژادپرست ترین سیستم های جهان معاصر را محافظت کرده اند. این نژاد پرستی‌ عریان که از پارادیگم های آریاایسم و تئوریهای نژادپرستی‌ قرون 18-20 اروپا تغذیه میکند، از سیستم طرفدار جدایی‌ سفید و سیاه جیم کرو در امریکا (segregationist) دوام بیشتری آورده، بعد از نازیسم، فاشیسم اروپا و رژیم آپارتاید افریقای جنوبی‌ باقی مانده است. در عمل، در مقایسه با نمونه آن در آلمان، اروپا و آمریکا و افریقای جنوبی‌، نژاد پرستی‌ فارس درایران‌ داستان موفقیت مبهوت کننده ای از نظر استعداد در پایداری، معمول سازی و همانند سازی (آسیمیلسیون) است. آنچه در زیر میاید بعضی‌ خصوصیات بارز این گفتمان و عمل نژاد پرستانه حاکم است:

1- اعتقاد به برتری نژاد آریا

نژادپرستی‌ فارس در ایران از یک نگاه نژادپرستانه و نژادی به دنیا حمایت میکند، جائیکه در آن آنچه که نژاد آریا خوانده میشود به مثابه یک نژاد برتر دیده میشود. با توسل به تئوریهای نژادپرستانه قرون 18-20 اروپا به صورت پایه تئوریکی‌ و ایدئولوژیکی‌ خود، این گروه مسلط منابع کشور را برای ترویج تحقیقات پرخرج و اکتشافات باستان شناسانه در ارتباط با تاریخ و بقا این نژاد برتر آریایئ‌ در ایران مورد سوء استفاده قرار میدهد. از طرف دیگر، هر نوع کار جدی که که برتری تاریخی‌ آریائی‌ ها را به چالش می‌کشد، نه تنها هیچ کمکی‌ دریافت نمیکند بلکه حتی‌ اجازه نشر در ایران نمی‌ یابد. یک نمونه روشن در این مورد تاریخ شناس ناصر پور پیرار است که کار اخیر وی در خصوص تاریخ سلسله ساسانی‌ در ایران اجازه نشر نیافته است. بر طبق وب سایت شخصی‌ وی، http://naria.persianblog.com/ خود نویسنده این کتاب را در سنگاپور به چاپ رسانده و برای توزیع به ایران فرستاده است. بصورت معمول هر کس انتظار دارد که تحقیقاتی‌ که به صورت انتقادی ساختار آسیائی‌ تاریخ قبل از اسلام در ایران را بررسی‌ میکند با هیچ نوع سانسور دولتی‌ در جمهوری اسلامی‌ مواجه نشود. اما این طور نیست. آثاری نظیر کارهای پورپیرار اجازه چاپ نمییابد به طور ساده به این دلیل که آنها تاریخ ایران حول محور آریائی - فارس را به باز خواست میکشند و با قدرت، خصوصیات ساختگی‌ ، دورو و نادرست‌ آنها را ظاهر میکنند.

2- اعتقاد بر اینکه ایران سرزمین آریائی‌ هاست

نژاد پرستی‌ فارس با صراحت ایران را سرزمین آنچه که آریائی ها خوانده میشود تعریف میکند، آنهائی که سپس با مشخصات گروه مسلط فارس و زبان، فرهنگ و هویت آن شناخته میشوند. در مسیر این پروسه نژادپرستانه، فارسی‌ به صورت تنها زبان ملی - رسمی در مییاید و فرهنگ فارس به عنوان فرهنگ ملی‌ تمام ایرانی ها هویت مییابد. به همین ترتیب، تاریخ ایران به نفع آنچه که آریائِی ها خوانده میشوند با طرد، تغییر شکل و حذف تاریخ، حکایات و نقل قول های گروه های قومی‌ دیگر تصاحب میگردد. این طرد گروه های قومی‌ دیگر در پروژه های تحقیقاتی‌ که مورد حمایت مالی‌ دولتی‌ است، در کتابهای درسی‌، در متون دانشگاهی‌، برنامه آموزشی، تخصیص منابع مالی‌ تحقیقاتی‌ و غیره صورت میگیرد. به طور خلاصه ، تحت این نظم نژادپرستانه در ایران، ایرانی‌ بودن معادل فارس بودن میشود. این نوع هویت یابی‌ نژادی در خدمت بیگانه سازی و غیر خودی نمودن جوامعی‌ است که فارس نیستند و فارسی‌ زبان مادری آنها نیست.

3- اعتقاد به خالص سازی نژاد آریائی در ایران از راه زبا

با کشاندن به نظرات نژادپرستانه رسوا شده اروپایی‌، گفتمان مسلط در ایران زبان را معادل نژاد قرار داده و سعی‌ میکند تا برای مردمی‌ که زبان مادری آنها فارسی نیست، - از قبیل ترکهای آذری - ارتباطاتی با زبان هند - اروپایی‌ جعل نماید تا نشان دهد که آنها در طول دوران پیش از هزارسال قبل به زبان هند - اروپایی‌ صحبت میکردند و در نتیجه آریائی به حساب میایند. به همین ترتیب نیز آنها بایستی‌ خود را از هویت پست زبانی – قومی - فرهنگی خود پاک نمایند و با صحبت به زبان نژاد برتر آریا ( فارسی‌ ) یکی از آنها شوند. این قبیل بازسازی نژادی زبان های ماقبل تاریخی‌ ( تخیلی‌)، تعیین هویت ها بر پایه زبان و نژاد را ضروری کرده و آنها را بر اساس یک تاریخ ساختگی‌ از اصلیت، ورود و غیره اولویت داده و به عقیده پوچ اینکه چه کسی‌ زودتر از چه کسی‌ وارد شده، چه کسی اول وارد شده، چه کسی‌ دوم رسیده، چه کسی‌ آخر رسیده، زبان چه کسی‌ پیشتر از دیگران صحبت میشده، و در نتیجه چه کسی‌ بر بقیه برتری دارد میدان میدهد. این قبیل اباطیل بیهوده به ایجاد رقابت های غیر ضروری میان گروه های مختلف قومی‌ - ملی‌ منجر شده و به دشمنی‌، عدم اعتماد، و نبود همکاری میان آنها منتهی‌ گردیده، در همان حال‌ آنها را برای استعمار شدن و آسیمیله شدن توسط نظم مسلط نژادپرستانه آسیب پذیر میسازد.

نظم نژادپرستانه ایران صراحتا زبان های غیر فارسی‌ را در کشور نهی کرده و آنها را از استفاده به صورت زبان آموزش، برنامه کار، یاد گیری، مکاتبه، وزبان دولتی ممنوع میسازد. با ممنوع کردن زبان های غیر فارسی‌، گروه مسلط به هویت جوامع اقلیت تجاوز کرده، افکار انهارا تحت انقیاد و روح آنها را با وحشیت‌ مورد حمله قرار میدهد. وی اسامی‌ اصیل مکانهای های برجسته جغرافیایی‌، شهر ها، بخشها، روستاها و خیابان ها را عوض کرده و قهرمانان باستانی‌، چهره های تاریخی‌، چهره های ادبی‌، دانشمندان، هنرپیشه های سینما، خوانندگان محبوب، رقاصان، و هنرمندان متعلق به جوامع در حاشیه قرار داده شده را به خود احتصاص میدهد.وی جوامع غیرفارس را از نامیدن فرزندان خود بنا به میل خود، با استفاده از زبان ، فرهنگها، نامها، لغات، نشانه ها و علامات اصیل خود،ممانعت کرده و در مقابل آنها هارا مجبور میکند که از نام ها و نشانه هائی که توسط گفتمان و عمل حاکم تصویب شده است استفاده نماید.

4- عمل به آناکرونیسم ( تغییر در ترتیب حقیقی‌ وقایع تاریخی) در تفسیر آثار تاریخی‌، مذهبی‌ و ادبی‌

با استفاده از روش تحلیلی‌ آناکرونیسم، گفتمان غالب در ایران تفسیرمطلقا نژادپرستانه و نژادی از تاریخ، وقایع تاریخی‌ و نوشته های کلاسیک نظیر اوستا و شاهنامه فردوسی‌ مطرح میکند. وی این نوشته های قدیمی‌ را بر اساس تئوریهای جدید نژادپرستانه و مفاهیمی که در زمان ایجاد این نوشته ها نبوده است تفسیر میکند. قرائت آناکرونیستیک این متون، محور مرکزی در نگهداری نظم نژادپرستانه در ایران شده بطوریکه این نوع قرائت، مالکیت کشور را توسط یک نژاد واحد مشروع میسازد، درست به نحوی که یک زبان، تاریخ، فرهنگ و هویت واحد را ممتاز میسازد. آناکرونیسم یک توجیه تاریخی‌ برای سرکوب ها، طرد کردن ها و نابود سازی های کنونی در ایران ارائه میکند.

5- اعتقاد بر اصل نگری (essentialism ) و عقیده اصل نگر ایرانیت

نظم حاکم در ایران یک عقیده اصل نگر بر پایه هویت در نژاد و زبان را ترویج میکند. به جای ملاحظه هویت ها به صورت طبقه های جا به جا شونده، سیال و غیر ثابت، نظم نژادپرست ایرانی‌ به اشخاص و جوامع بر اساس درجه ایرانیت آنها هویت ثابتی‌ اختصاص میدهد. تحت این ذهنیت اصل نگر و اصل نگرانه، آنهائی که به یک زبان هند و اروپایی‌ صحبت میکنند دارای هویت اصیل ایرانی‌ محسوب شده و بنابر این ایرانیت بیشتری نسبت به آنهائی که به زبان سامی‌ یا ترکی‌ صحبت میکنند دارند.

نظم مسلط کارت نژاد را برای ایجاد دشمنی‌ بین جوامع در حاشیه قرار داده شده بازی کرده و به دنبال آنست که از تشکیل هر تظاهر همبستگی‌ بین آنها جلوگیری کند. با مشخص کردن بعضی‌ از آنها به مثابه ایرانیان اصیل، آریائی های واقعی‌، و مالکین حقیقی‌ ایران ، سیاست تفرقه و تسلط بر پا ساخته، تخم عدم اعتماد و خصومت میان گروه های قومی‌ مختلف میپاشد. در همان حال، از گرفتن آمار معقول بر اساس قومیت و زبان جلوگیری میکند، در خوف اینکه آمار بر اساس قوم و زبان، اندازه و تعداد واقعی‌ جوامع فارس و غیر فارس در کشور را آشکار خواهد کرد.درست در این راستا عقاید نژادپرستانه مبنی بر مالکان حقیقی‌ ایران، آریائی‌ های واقعی‌، و جفنگیات مشابه با اغراق و تا حد فتنه انگیزی مورد تاکید قرار میگیرد تا مسائل واقعی‌ از قبیل نیاز به آمارگیری ملی‌ بر اساس قومیت و زبان و شروع بکار دپارتمان های قوم شناسی‌ در دانشگاه ها و تحقیق گروه های قومی‌ و ارتباطات قومی‌ در کشور بی‌ اهمیت، پست و مردود شوند.

6- اعتقاد به اجرا گذاشتن برنامه ریزی شده نژادپرستی‌

نظم نژادپرستانه ایرانی‌، قدرت زوری ارگان های دولتی‌ را برای به حاشیه راندن، مجرم انگاشتن و تنبیه فعالانی‌ که مسائل جوامع اقلیت شده را تبلیغ میکنند بکار گرفته به آنها بعنوان خائن، جدائی طلب، مامور دولتهای بیگانه و غیره برچسب میزند. در طول دوره جنگ سرد، برچسب زدن به فعالان ضد نژادپرستانه به عنوان کمونیست و مامور ک گ ب مرسوم بود. این روزها این فعالان با عناوین مامورین سیا، اسرائیل‌، صهیونیسم ، ترکیه، و حتی‌ جمهوری آذربایجان برچسب میخورند. با این کار، نظم حاکم، مطالبات به حق جوامع در اقلیت قرار گرفته شده برای برخورد مساوی، عدالت، و انصاف را رد میکند. وی با وحشیت هر فعالیت انجام شده بر پایه قوم و زبان را سرکوب کرده، با زور حق خود مختاری ملیت های مختلف را انکار و محکوم میکند. در جبهه اقتصادی، کانال های دولتی‌، منابع کشور را برای ساختن تاسیسات زیر بنائی‌، کارخانه ها، و پروژه های توسعه به شهرهای فارس نشین نظیر اصفهان، شیراز، یزد و کرمان سوق میدهد در حالیکه مناطق غیر فارس کردستان، بلوچستان، آذربایجان، و سایر مناطق هر چه بیشتر در فقر و تنگدستی‌ فرو میرود.

مقاومت در مقابل نظم نژادپرستانه

بدین ترتیب، در چارچوب چنین زمینه ضد نژادپرستانه، ضد استعماری است که بایستی به جنبش جاری آذربایجان جنوبی‌ و جنبش سایر جوامع در اقلیت پرداخت. تحت یک موقعیت نژادپرستانه و استعماری است که حوزه هائی نظیر تاریخ، تاریخ شناسی‌، زبان، ادبیات، و سیستم آموزشی‌ به صحنه های اصلی‌ نبرد برای تسلط و انقیاد آن در حاشیه قرار گرفته شدهً دیگر تبدیل میشوند. گروه مسلط این حوزه های ممتازه را برای حفظ پایه قدرت سرکوبگر خود، برای حقانیت دادن تسلط و وضعیت ممتاز خود و توجیه سرکوب خود به کار میگیرد. همزمان، در حاشیه قرار گرفته، این حوزه ها را بمنظور طرح سوال، به چالش گرفتن، مبارزه، و در نهایت بر انداختن نظم مسلط سرکوبگر استفاده میکند. به طور مثال، در صحنه مبارزه زبانی‌، نظم مسلط، زبان در اقلیت قرار گرفته شده را ممنوع کرده و زبان خود را برای جایگزینی آنها بکار میگیرد. از طرف دیگر، در حاشیه قرار گرفته، باز پس گیری و رویش مجدد زبان بومی‌ طرد شده خود را طلب میکند تا به ابراز وجود و بیان هویت و اراده خود قادر گردد. همانگونه که نظم مسلط، تاریخ را برای انکار حقانیت تاریخی‌ آن در حاشیه قرار گرفتهً دیگر به کار میگیرد، همانطور نیز در حاشیه قرار گرفته، نسخه تاریخی‌ خودش را برای مردود کردن و انکارآن تاریخ که توسط نظم مسلط ساخته شده است مورد استفاده قرار میدهد. نظم حاکم سیستم آموزشی‌ را به کار میگیرد تا آسیمیلاسیون خودش و سیاست های نژادپرستانه را به زور پیش ببرد. در حاشیه قرار گرفته اهداف آموزشی‌ و مدرسه رفتن را با هدف به میدان آوردن شمولیت، تساوی حقوق، برابری و انصاف برای همه مجددا تعریف میکند.

درک این مساله مهم است که در حالی‌ که در حاشیه قرار گرفته هر چه در توان دارد برای نبرد با نژادپرستی‌ و سرکوب به کار میگیرد، نبرد او یک تقلای دشوار است که در آن وی دسترسی‌ خیلی‌ کمی‌ به حوزه های استراتژیکی‌ نظیر تاریخ، ادبیات، زبان، و سیستم آموزشی‌ دارد. این ها حوزه هائی است که تاثیرات تعیین کننده ای در نتیجهً نبرد بین استثمار گر و استثمار شده دارد، و اینها حوزه هایی‌ است که در بیشتر قسمت ها توسط سلطه گر کنترل میشود. اگر سلطه گر با ابزار خود رها شود، شانس اندکی‌ وجود دارد که در حاشیه قرار داده شده در نهایت اساس استعمار، سرکوب و نژادپرستی‌ را نابود سازد. به این ترتیب ضروری است که نیروهای مترقی‌ در همه جا این کشاکش ضد استثماری، ضد نژادپرستانه را در نظر به گیرند و آنها را به هر طریقی‌ که ممکن است حمایت کنند.

(اصل مقاله به زبان انگلیسی است و ترجمه فارسی زیر توسط یکی ازهمکاران یورد نت انجام شده است.)

هیچ نظری موجود نیست: