آزاد تبریز- سالهاست که نژاد پرستان در پی زدن مشت محکم و دادن جواب دندان شکن به ملتیاند که تنها خطایشان، ناهمسانی با ایشان است.آن هم نه در فکر و عقیده که اکتسابیست و انسان مختارانه آن را بر می گزیند، بلکه در نژاد و فرهنگ و زبان که امریست کاملا جبری و فرد انسانی هیچگونه نقشی در به وجود آمدن آن ندارد.
اویرنجی
یکشنبه، 29 اردیبهشت 1387
تقریبا 2 سال از حادثه خرداد 85 و توهین وقیحانه روزنامه ارگان رسمی دولت به ملت آذربایجان می گذرد. حادثهای که به انفجار احساسات فروخفته ملیونها ترک آذربایجانی انجامید.سالهاست که در این جغرافیا، سیاست حذف فرهنگی ملتها و تک رنگ کردن ایران یکی از سیاستهای ثابت و تغییر ناپذیر دولت است. اگر در پی ریشهشناسی این سیایت شوم باشیم و یا بخواهیم از چشم مجریان و حامیان این پروژه نگاه کنیم، ظاهرا موضوع به قرار زیر خواهد بود:”ایران کشوریست چند ملیتی که هر یک از این ملتها هم نژادانی در آن سوی مرزها ودر همسایگی ایران دارند که برای جلوگیری از همگرایی این ملتها با دولتها و مردم هم نژاد خود در آن سوی مرز و هکذا برای جلوگیری از تجزیه ایران، این گروه عظیم انسانی باید خویش را بیگانه و جدا از همسایگان همرنگ خود بپندارد و همواره دلش در گرو تهران باشد.”چنانچه کسروی در مقدمه رساله خویش با عنوان” آذری یا زبان باستان آذربایجان” مینویسد:”این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا، زبان جدا، تاریخ جدا بسازند با دلیل های دانشمندانه و گواه های استوار پاسخی دندان شکن و مشت محکمی بر دهان دروغگوی آنان می زند.”
سالهاست که نژاد پرستان در پی زدن مشت محکم و دادن جواب دندان شکن به ملتیاند که تنها خطایشان، ناهمسانی با ایشان است.آن هم نه در فکر و عقیده که اکتسابیست و انسان مختارانه آن را بر می گزیند، بلکه در نژاد و فرهنگ و زبان که امریست کاملا جبری و فرد انسانی هیچگونه نقشی در به وجود آمدن آن ندارد. حال در زیر توجه شما را به چندین نمونه دیگر از این” مشتهای محکم”جلب خواهم کرد:
آقای مستوفی استاندار انتسابی وقت آذربایجان در زمان رضا شاه، در جواب فرمانده ارتش تبریز که غله حمل شده از گرگان را به دلیل فاسد بودن نپذیرفته و گفته جوهای رسیده را اسبهای ارتش نیز نمیخورند، در حضور جمعی با گستاخی چنین میگوید:”باکی نیست، حالا که اسبهای ارتش نمیخورند میدهیم خرهای تبریز بخورند!”(جامی ص 247)
محسنی، رئیس فرهنگ آذربایجان در زمان رضا شاه میگفت” هر کس ترکی حرف می زند
افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید.”(علل و شاخصههای تغییر زبان ترکهای تهران،ص19).
محمدعلی فروغی معلم دربار پهلوی، وزیر سابق عدلیه، سه دوره نخست وزیر رضا شاه و
هم نخست وزیر محمد رضا شاه در خصوص سیاست حکومت مرکزی در قبال قومیتهای غیر فارس از جمله ترکها میگوید:”… شمالغربی ما بسیاری از سکنهاش ترک زبانند (که این) موجب نگرانی بلکه مخاطره است. برای متحدالجنس کردن ایران، بهترین کارها نشر معارف فارسیست، آن هم نه بطوری که محسوس شود می خواهند آنها را فارس کنند.”(مجله یغما،طهران،شماره 7 ،به نقل از کتاب پیشین)
عباس اقبال آشتیانی از طراحان سیایت زبانی دولت پهلوی دوم در روزنامه اطلاعات در مقالهای تحت عنوان “زبان در آذربایجان” مینویسد:”چه کسی آثار جهانگیر فردوسی، سعدی، مولوی و حافظ را با وراجی مهجور و ناهنجار غارتگران ترک عوض میکند.”(اطلاعات، روزنامه، 3/7/1324، به نقل از پیشین)
وی در جایی دیگر در مقایسه زبان ترکی با فارسی مینویسد:”زبان فارسی در و گوهر است و ترکی خرمهر و خرفی است. زبان ترکی زبان ناقص است که وسیله تکلم ترکمانان بدوی، غارتگر و بیابانگرد بوده است.در زبان ترکی ادبیاتی وجود ندارد که دنیا بپسندد. ترکی زبان شکسته بسته ترکمانان است که نمیتوان با آن اظهار ذوق و عرض هنر کرد.”
مشتهای محکم تنها از سوی رژیم گذشته نبوده و نیستند. حکایت معاون وزیر ارشاد داعیه دار دموکراسی و مخترع نظریه گفتگوی تمدنها(خاتمی) جالب تر است:”در پاییز سال 1378 میزگردی با شرکت معاون وزیر ارشاد در تبریز تشکیل گردید و ضمن سوال از اصل 15 قانون اساسی و علت عدم اجرای آن و تدریس زبان ترکی در مدارس و دانشگاهها بحث میشود. درست چند ماه بیشتر به آغاز “گفتگوی تمدنها” ی پیشنهادی رئیس جمهور(خاتمی) در سطح جهان باقی نمانده که ایشان در جواب این سوال میفرمایند:”تمدنی به نام تمدن ترک وجود ندارد.”(شمس تبریز، هفتهنامه، شماره 50 ،تاریخ 30/8/78 ،به نقل از پیشین)
اینها تنها مشتی از خروار توهینها و فحاشیها و تحقیرها و حرمتشکنیهاییست که در گذشتههای دور نزدیک به ملت آذربایجان شده است که اگر توهینهای صورت گرفته توسط نویسندگان نشریات و کارگردانان و سناریو نویسان سینما و نیز صدا و سیمای رژیم کنونی و تلویزیون و رادیوی ملی رژیم گذشته را نیز بیافزاییم،خود کتابی قطور میطلبد!
براستی آیا این مشتهای محکم را برای جلوگیری از تجزیه ایران میزنند؟ اینان در پی چهاند؟آیا به زعم خود میخواهند بین ملتهای ساکن ایران وحدت ایجاد شود؟میخواهند ایران یکپارچه و متحد! شود؟ جواب بنده منفی است. به نظرم این گونه افکارو اندیشههای نژادپرستانه ریشه در روانشناسی و جامعهشناسی قوم حاکم دارد. گویند نیش عقرب نه از ره کین است…
پارسهای وحشی از بدو ورود به این جغرافیا، دست به تمدن ستیزی زدند و ویرانی به بار آوردند و تمدنهای ساکن در این مرز و بوم را محو و نابود ساختند که تا به امروز هم چنین وضعیتی ادامه دارد. ایشان خود را صاحبان اصلی ایران میپندارند،خویش را پاک نژاد! می دانند و صاحب تمدن! میشمارند. چرا؟!چون به زعم خودشان پیشتر از سایرین پا به ایران گذاشتهاند. (به گفته تاریخ شناسان قبل از ورود اقوام وحشی آریایی به ایران، تمدنهای سومری و ایلامی و آشوری و مانایی و کاسسی و قوتتی و …در این جغرافیا وجود داشتهاند.)
چرا؟!چون بنایی به اسم تخت جمشید دارند که از قضا به گفته باستان شناسان معمارش نیز خودشان نیستند!
چرا؟! چون شاعری به اسم فردوسی داشتهاند که حجمی از اثرش به فحاشی به این و آن اختصاص دارد.
چون امپراطوری هخامنشی نام و ساسانی نام وجود داشته که صاحبان امپراطوریها ایشان بودهاند(و باز به گفته تاریخ شناسان این امپراطوریها حاکمانی به غایت خونخوار و غدار داشتهاند.)
چرا؟!چون فارسی زبان شعر و ادب است(که اگر وزن شعر و لغتهای عربی را از آن کم کنی هیچ باقی نمی ماند!)
چرا؟!دیگر هیچ!
گیریم که هم تخت جمشید را خود ساخته اند، هم امپراطورهایشان عادل بودند، هم زبانشان شیرین است، و هم شاعر شیرین سخن دارند!
به راستی کدام ملت را در دنیا سراغ دارید که دارایی ایشان را ندارد و یا لااقل چنین نمیپندارد؟ آیا ایشان بیش از حداقلهایی را دارا هستند که برای “ملت” نام گرفتن یک گروه انسانی لازم است؟دلیل این همه خود شیفتگی و نژاد پرستی و دیگر ستیزی چیست؟ اخیرا نیز در روزنامه اطلاعات(پنجشنبه 19 اردیبهشت 1387 ،شماره 24188 )در مقالهای تحت عنوان “وطن پرستی و کشور داری در شاهنامه”
ترکان را اقوام وحشی خواندهاند.اگر این مورد آخر را نیز به مواردکثیر قبلی بیافزاییم(با وجود حوادث خرداد 85 و علم نویسنده مقاله به اینکه اینگونه رفتارها وحدت آفرین نیستند و کشور را بسوی هرج و مرج و تجزیه پیش میبرد)نتیجه میگیریم که نژاد پرستی و فحاشی و تمدن ستیزی و دیگر ستیزی از خصوصیات این قوم شرور و بی ادب و بی تمدن است. اینان دغدغه وطن ندارند،در پی حفظ یکپارچگی نیستند، سودای اتحاد ندارند؛
خود شیفتهاند و وحشی، تمدن ستیزند و بی ادب؛
سودای ایشان سودای هیتلر است.کوچکترین تفاوت و دیگرگونگی را بر نمیتابند، در پی پاکسازی نژادیند. خوشبختانه نه نیروی عددیشان و نه اوضاع جهان امروز اجازه چنین عملی را نمیدهد. وگرنه سر نوشتی جز سرنوشت انسانهای بیگناه کشته شده در جنگ جهانی دوم منتظر ما نبود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر