۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

دو سال پس از زلزله- مارالان تبریزلی

زلزله ای مهیب در زیر آب های نیلگون و آرام در تاریکی و سکوت قعر دریا بوقوع می پیوندد. کل محیط در شعاعی به وسعت چند صد کیلومتر متاثر می شود. چرخه طبیعی و اکولوژیک آن به هم می ریزد. متخصصان منطقه و امور زیستی عظمت حادثه را دریافته و آن را به سمع و بصر مسیولان امور دریایی و ساحلی و تصمیم گیرندگان می رسانند. اما باور به چنین رخدادی در زیر آب های آبی و همیشه آرام، بس مشکل و باوراندن آن به ساکنان منطقه که دریای محبوب و عظیم شان را بجز خروش های گهگاهی و زودگذر آن بنوعی دیگر نمی شناسند، بسی مشکل می نماید. کارشناسان امور فنی به تکاپو می افتند، جلسات و کمیسیون های بی پایانی تشکیل می دهند اما آن چه به دست نمی آید نتیجه است. هشدار ها اماادامه می یابد و بحث و گفتگو ها بیشتر و پر دامنه تر می شوند. بخشی از مسیولان از هشدارهای متخصصان سو استفاده کرده و از آن به نفع سیاست های روزمره بهره می گیرند. اپوزیسیون سرش به امور گلوبال مشغول است و بخش مترقی آن در پی یافتن فرمولی جهانی برای حل مشکلات است. بخش فرصت طلب آن که همیشه درپی سواستفاده ازفرصت هاست پس از مدتی فکر میکند چگونه می توان از این داد و قال بهره ببرد.


امواجی را که زلزله های زیر آبی ایجاد میکنند بنا بر دانش عمومی قابل رویت نیستند و در خیلی از موارد پس از مدتی پیشروی انرژی خود را از دست داده و از بین می روند. اگر زلزله از ریشتر بالایی برخوردار بوده ویا زلزله در نزدیکی سواحل رخ داده باشد، در این صورت می تواند عواقب غیر قابل پیش بینی با خود داشته باشد. زلزله ای که در خرداد ماه دو سال پیش در شمال غرب کشور ایران رخ داده، بنا به ارقام ثبت کنندگان دستگاههای زلزله بسیار قوی بوده و امواج آن اکنون در حال رسیدن به سواحل هستند. بحث و گفتگو ها در مورد چند و چون و قدرت امواج شدت و حدت بیشتری پیدا کرده و آنچه غیرممکن می نمود، دارد اولین نشانه های ممکن بودنش را نشان می دهد. امواج پشت سر هم می رسند و چون، زلزله همچنان ادامه دارد بنابه نظر آگاهان تغییر جوی و محیطی غیرقابل پیش بینی در انتظار ساکنان سواحل این دریاست. امواج در مقابل چشمان ناباور ساحلیان بر سواحل می کوبند و پیش می آیند. همه از هم می پرسند آخر چگونه چنین چیزی ممکن است. نکند بمبی زیر آب منفجر کرده اند. نکند توطیه ای در کار است. نکند دارند تکنیک تازه ای را آزمایش می کنند. امواج اما هم چنان می رسند و می کوبند و دو سال پس از اولین زلزله که خیلی ها آن را شوخی طبیعت می پنداشتند دارد خواب از چشمان خیلی ها می پرد.
شهر های آذربایجان در خرداد ماه سال ٨٥ شمسی شاهد بزرگترین خیزش خود جوش مردمی پس از سال های اول انقلاب بهمن ٥٧ در ایران بود. در تبریز، اورمیه، زنجان، سولدوز، اردبیل، قوشاچای، مرند و دیگر شهرهای شمال غرب مردم به خیابان ها آمدند، اعتراض کردند، فریاد برآوردند، بر علیه ظلم و ستم دوگانه و چندگانه که سالیان درازی است بر آنها روا میرود خروشیدند. چنین قیامی توده ای براستی پس از تثبیت رژیم جمهوری اسلامی تا به امروز یگانه و بی نظیر بوده است. جرقه این حرکت، کاریکاتوری از مانا نیستانی در روزنامه حکومتی “ایران” بود که در آن سوسکی از ترم ترکی “نمنه” استفاده کرده بود. اعتراضات از دانشگاه ها شروع شده و به سرعت به خیابان ها کشیده شد. در یک عقب نشینی تاکتیکی دولت روزنامه “ایران” را برای مدتی تعطیل کرد، مسیول روزنامه و کاریکاتوریست چند هفته ای را پشت میله های زندان گذراندند، تعدادی از تظاهرکنندگان با ضربات گلوله های نیرو های انتظامی جان باختند، بسیاری دستگیر و روانه زندانها شدند و برخی از آنها همچون عباس لسانی هنوز هم در زندان به سر می برند.
نویسندگان و روشنفکران ترک از همان ابتدا بر این امر تاکید داشتند که آن کاریکاتور آماج خروش توده ای نبوده، بلکه علت وقوع این تظاهرات ریشه در مسایلی دارد که سالیان درازی است لاینحل باقی مانده اند و موضوع زبان ترکی و ممنوعیت تدریس آن در طول هشتاد و اندی سال اخیر یکی از آنهاست. دو سال پس از آن وقایع بعنوان نمونه به چهار دیدگاه که در آن روز ها بیان شده اند نگاهی می اندازیم و قضاوت در مورد صحت و سقم آن ها را بر عهده خوانندگان می گذاریم.

رضا براهنی در آن روز ها در مقاله ای با عنوان “صورت مسئله آذربایجان؟ حل مسئله آذربایجان؟” چنین می نویسد:
“مسئله این است: آذربایجانی باید حق نوشتن، خواندن، تحصیل و تدریس به زبان مادری خود را داشته باشد. آذربایجان نیز حق دارد هویت خود را داشته باشد.آذربایجانی باید مدیریت منطقه خود را به درایت خود، به زبان خود داشته باشد. در غیر این صورت آذربایجانی هم میهن شما نیست. مستعمره ی مناطق فارسی زبان است. مستعمره ی اصفهان و شیراز و نیمه ی فارس تهران است. این یک مبارزه است، یک مبارزه. آذربایجانی می گوید فرهنگ را از سلطه ی مطلق صاحبان یک زبان دربیاورید. ما تساوی فرهنگی، زبانی و اداری می خواهیم.
فقط دریغ کردن این تساوی از مردم آذربایجان است که ان ها در هر لحظه ای که فرصت به دست بیاید نسبت به زورگویان عاصی خواهد کرد. تنها تساوی حقوق دمکراتیک بین همه ی ملیت ها و اقوام کشور است که ضامن بقای کشوری به نام ایران است. شما می توانید ایران را از دست بدهید، یا ایران را مجموع آدم هایی که در ایران، در خانه ی خود زندگی می کنند، و از حقوق مساوی برخوردارند تا پایان تاریخ داشته باشید.” (1)

بهزاد کریمی در پنجم خرداد ٨٥ چنین می نویسد:
“این خیزش، اگرچه خودبخودی است و هیچ جریان و مرکز متشکلی آنرا هدایت نکرده و نمی‌کند، اما نقش هدایت‌گرانه و سمت‌دهی روشنفکران دموکرات در آن کاملاً محسوس است و نقش افراد و دستجات معدودی که تلاش کرده‌اند و می‌کنند این حرکت دموکراتیک را در جهت پان‌ترکیسم به انحراف بکشند، نقشی فرعی و غیرمسلط است برآمد گسترده آذربایجانی‌ها در برابر چاپ کاریکاتوری تحریک‌کننده در روزنامه دولتی، نه همه ماجرا که گوشه و نمودی از یک موضوع سهمگین و مسئله‌ای سنگین در حیات سیاسی و فرهنگی کشور ماست. موضوع و مسئله‌ای ریشه‌دار و دیرینه، با چالش‌هایی پیوسته در حال بروز و بازتولید…
آنچه را در روزهای گذشته دیدیم، نه پدیده‌ای گذرا که بروز واقعیت‌های بزرگی در کشور ما است. تنش‌های ملی و مبارزات ملی ریشه در خواست‌های بخش بزرگی از کشور ما دارند و تا زمانی که ایران دموکراتیک واحد با ظرفیت رفع و حل مسائل ملی کشور جایگزین نظام‌های مبتنی بر تبعیض و ستم نشود، خود را نشان خواهند داد و هر روزه هم ابعاد بیشتری خواهند یافت. هویت‌یابی ملی، روندی است طبیعی و رو به رشد که با سرکوب و داغ و درفش نمی توان جلوی آنرا گرفت؛” (2)

و استاندار آذربایجان شرقی در نیمه خرداد ٨٥ در مورد علت این ناآرامی ها چنین نظر می دهد:
“ریشه ناآرامی‌های اخیر تبریز را باید در استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار جستجو کرد. محمد معمارزاده روز دوشنبه در گفت و گوی اختصاصی خبرنگار ایرنا تاکید کرد: دشمن امروز با طرح مسایل اختلاف برانگیز در بین قومیت‌ها به جنگ نظام جمهوری اسلامی آمده و درصدد اغتشاش در کشور است… من نمی پذیریم موضوع قوم و قوم گرایی می‌تواند در قطعه‌ای از سرزمین مقدس اسلامی معنا و مفهومی داشته باشد.” (3)

مزدک بامدادان مواضع خود را در روزهای قبل از تظاهرات خرداد ٨٥ و در حین آن بروشنی در مقابل خواسته های ملت ترک در ایران به رشته قلم در آورده بود. ایشان کسانی را که از “تورکها” صحبت میکنند نژادپرست میداند (4). اتهامات “نژادپرستی” و “قبیله گرایی” و امثالهم را مثل نقل و نبات در نوشته هایش بکار میگیرد (5). مثلا می نویسد:
“…هر انسان خردمندی، که اندکی نیز از میهن‌دوستی و مردم‌گرائی بهره مند باشد، از خود خواهد پرسید، دین‌فروشان چرا در چنین روزهائی که بر سر این آب و خاک «ز منجنیق فلک تیر فتنه می‌بارد»، در روزهائی که هم امریکا و هم اسرائیل به هزار زبان و به روشنی و آشکار و بدون پرده پوشی فریاد می‌زنند که برای بزانو درآوردن ایران در آتش کینه‌های قومی خواهند دمید و در جائی که مایکل لدین یک روز نشستی درباره فدرالیسم در ایران برگزار می‌کند و روز دیگر با بکارگیری واژه‌هائی که ویژه نژادپرستان جدائی‌خواه درون و بیرون ایران است می‌گوید «ایران فارسستان نیست» باز هم دیوانه دیگری روانه میدان می‌شود تا سنگ بی‌خردی خود و سردمداران جمهوری اسلامی را در چاه ژرف چالش‌های گریبانگیر مردم این سرزمین غمزده بیفکند تا اکنون هزارن خردمند و فرزانه در بیرون آوردن آن درمانده شوند؟…نژادپرستانی که چهره زشت خود را پشت واژه “هویت طلب” پنهان می‌کنند با همه نیرو به میدان آمده‌اند تا از این آب گل آلود ماهی خود را بگیرند.”

حقیقت غیرقابل انکار آن است که حرکت ترکها عمیقا مردمی، آزادیخواهانه و دمکراتیک است و هیچ منافاتی با تمامیت ارضی ایران ندارد. مسیله ملی در ایران کل سیاست حکومت و اپوزیسیون آنرا تحت الشعاع خود قرار داده و مسبب آن هم از نظر من ترکها هستند. بویژه اپوزیسیون باصطلاح سراسری در برخورد با مسیله ملی به بن بست رسیده است و بدون فایق آمدن بر این مشکل که یک مشکل ساختاری است، هیچگونه امکان تحرکی نخواهد یافت. اپوزیسیون باصطلاح سراسری دارد فلسفه وجودی خود را از دست می دهد چرا که نیرو های بخش بزرگی از آنها که عمدتا از حاشیه نشینان ایران هستند دیگر معتقد به تیوری ملت واحد و زبان واحد نیستند. و این کل قضیه را زیر علامت سوال بزرگی می برد. اپوزیسیون باصطلاح سراسری جوابگوی مسیله ملی نیست و از بطن شتابان روند جریانات اجتماعی عقب افتاده است.
مسیله ملی یک مجهول بزرگ در معادلات سیاسی ایران وارد کرده و با این کار کل سیستم فکری و آرایش نیرو های اپوزیسیون را به هم ریخته است. مسیله ملی که از جانب ترکها با انرژی بسیار پی گیری می شود حتی رژیم جمهوری اسلامی را هم در رابطه با جهت گیری هایش در مورد تاریخ و فرهنگ ایران به تغییر سیاست واداشته است. مسیله ملی و حقوق ملیت های غیر فارس به بزرگترین چالش در سیاست داخلی ایران تبدیل گشته است. اپوزیسیون های رژیم جمهوری اسلامی بدون پاسخ گویی به چالش ملی قادر به عرض اندام نیستند. ترکها اکنون از منظر مسیله ملی و از زاویه منافع و حقوق قومی و فرهنگی خود به نقد سیاست های احزاب و سازمان های ایرانی می پردازند.

قیام و حرکت آزادیخواهانه ترکها نقطه پایانی بر عدم تحرک و استیصال در مقابل رژیم جمهوری اسلامی گذاشته و فصل تازه ای را در مبارزات مردمی برعلیه ولایت مطلقه گشوده است. تحرک و پویایی که پس از تظاهرات خرداد ٨٥ در مباحث جاری سیاسی احزاب و محافل ایرانی بوجودآمده مدیون حرکت ملی ترکهاست. سی سال پس از سیطره قرون وسطایی آخوند ها در ایران برای اولین نهضتی مردمی پا به عرصه وجود گذاشته که دارد میرود اولین چشم اندازهای واقعی یک آلترناتیو واقعی و دمکراتیک را بوجود آورد.

بیش از هشتاد سال ممنوعیت زبان ترکی و انکار هویت ترکی در ایران و انواع و اقسام ستم ها و تبعیضات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی چنان توان و خیزشی بالخص در آذربایجان و دیگر مناطق ترک نشین ایران بوجود آورده که نادیده گرفتن ترکها و خواسته های آنها در ترکیب آینده سیاسی ایران ناممکن می نماید. از دو سال پیش به این طرف فدرالیسم بعنوان شکل حکومتی در ایران آینده به طور جدی وارد مباحث سیاسی شده و از دید امروز مشکل بتوان شکل حکومتی دیگری را برای ایران در آینده متصور بود.

حق تعیین سرنوشت به مثابه حق طبیعی و به رسمیت شناخته شده هر ملتی، بطور جدی وارد ترمینولوژی سیاسی فعالان ترک گردیده و نادیده گرفتن این حق در آینده از سوی هر کس و یا هر گروهی هم که باشد، نادیده گرفتن فریادهای برابری طلبی و عدالتخواهانه ترکها خواهد بود.

با تاسف بسیار چنین نهضت عظیمی از سوی اپوزیسیون که از طریق واژه هایی چون منفعل و فاقد ساختار های نظری و فکری منسجم و فاقد پشتوانه مردمی قابل وصف است، مورد بی مهری قرار گرفته و با سکوت غیرقابل وصفی از سوی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان و روشنفران فارس زبان مواجه گشته است. فعالان و حامیان رژیم شاه و شاهزاده با بی پروایی تمام و با دروغگویی های آشکار، سعی در قوت بخشیدن به ناآگاهی عمومی و سو استفاده از آن بر علیه جنبش ملی ترکها را دارند. تمامیت ارضی به شمشیر داموکلسی تبدیل گشته، بر فراز سر مبارزان سیاسی به پرواز در آمده و همگان را وادار به خود سانسوری می کند. داریوش همایون به هر بهانه ای خود را در کنار رژیم جمهوری اسلامی قرار می دهد تا به خیال خودش تجزیه طلبان را بکوبد اما در حقیقت دارد زمینه های سازش را با جلادان رژیم تهران پی می ریزد.

حرکت ترکها اما به موتور پر قدرتی برای تغییرات بالقوه در ایران مبدل شده است و پتانسیل آن را دارد که با حمایت بیشتر اولین زمینه های ایجاد دمکراسی مردمی و بازگشت ناپذیری را در ایران آینده بوجود بیاورد.

maralan.tabriz@googlemail.com

1) http://www.nasser-iran.com
2) http://www.kar-online.com/yaddasht/yaddasht-xizeS-behzAd-k-060385.htm
3) تبریز ، خبرگزاری جمهوری اسلامی پانزده خرداد سال هشتاد و پنج
4) http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/8485/
5) http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14211

هیچ نظری موجود نیست: