۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

چشم بستن بر واقعیتی بنام ایران چند ملیتی

نیما سرداری

اگر چیزی را به نفع ملتم بدانم که موجب زوال ملت دیگری شود آن را به فرمانروایم پیشنهاد نمی کنم زیرا من قبل از اینکه فرانسوی باشم یک انسانم یا بهتر بگویم من ضرورتا” یک انسانم فقط بر حسب تصادف یک فرانسوی می باشم”

منتسکیو (۱۷۶۶-۱۶۸۹)

نمایندگان اقلیتهای ملی و اتنیکی ترک، عرب، کرد و بلوچ در ایران با هدف مطرح کردن مطالبات فرهنگی–ملی خود روز پنجشنبه ۱٣ مارس سال جاری، در نشستی در کنگره آمریکا حاضر شده بودند.

این گروهها بدون شک نگاهشان به این مساله با این استدلال بود که شاید صدای حرکت های هویت طلبی و مطالبات قانونی و مدنی ملل سرکوب‌شده در ایران را مطرح کرد و با اشتیاق در جلسه حضور یافته بودند؛ و گروه دوم حاضر شده در جلسه که کوچک‌ترین دغدغه‌ی فرهنگی–قومی نداشته و فرهنگ و زبان‌شان در رأس سیاست‌گذاری‌های خُرد و کلان کشور جاری است و تمامی مطالبات قانونی و فراقانونی‌شان تأمین و اجرا می‌شود، با شنیدن سخنان نمایندگان ملیتهای غیر فارس، بخصوص در سخنرانیهای خانم فاخته زمانی، فوراً هراسان شده و با ایجاد سر و صدا در جلسه سخنرانان را متهم کردند به اینکه اینها عده‌ای هستند که می خواهند اختلافات قومی راه بیندازند! تمامیت ارضی ایران را خدشه‌دارکنند و…جلسه را متشنج کردند.

آنها که خود را مدعی دموکراسی خواهی می دانستند برایشان خیلی سخت شده بود تحمل چند دقیقه ای سخنان نمایندگان ملیتهای غیر فارس!

زیرا نمایندگان ملیتهای غیر فارس ضمن افشاگری در مورد ستم ملی در ایران و به ویژه بر علیه ترکهای آذربایجان باعث ناراحتی احزاب و اشخاصی گردید که همواره با ارائه اطلاعات نادرست از بافت چندملیتی ایران زمینه سرکوب ملی و ادامه سیاست آسیملاسیون چه در زمان رژیم شاهنشاهی و چه در زمان حکومت به اصطلاح جمهوری اسلامی را فراهم آورده بودند. افشاگریهایی که در کنگره آمریکا صورت گرفت، اعضا کنگره را به حیرت واداشت. بطوریکه اعضا کنگره ضمن اظهار بی اطلاعی از بافت چند ملیتی ایران علاقمندی خود را به آشنائی بیشتر با مطالبات ملی و دفاع از حقوق ملل غیرفارس در ایران ابراز داشتند.

ناسیونالیستهای پان ایرانیستها یا همان پان فارس ها ناراحتی شدید خود را از این نشست ملل به هرنوع ممکن اظهار داشتند. بعضی از آنها سعی در ایجاد اختلال در جلسه فوق الذکر داشتند و برخی دیگر بعد از جلسه به دفتر مسئول آمریکایی برگزار کننده آن نشست رفته و هرچه در توان داشتند بر آنها شوریده اند. و عزم خود را جزم کرده اند تا چنین اقداماتی را در نطفه خفه نمایند.در این میان در مصاحبه های گوناگون ناراحتی خود را نیز ابراز نمودند.

از جمله سایت ” تلاس آنلاین ” نیز مصاحبه ای با فواد پاشائی دبیر کل حزب مشروطه ایران و آقای شهرام همایون کرده که سوال ها و نوع جواب ها خیلی جالب است.بطوریکه خواننده را به یاد قرون وسطی و دادگاه های کلیسا می اندازد که در آنها انسان ها مورد تفتیش عقاید قرار می گرفتند و باید به گونه ای بودند که کشیش ها می خواستند.

آقای داریوش همایون در این مصاحبه (http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=45662&nid=haupt) تئوری جدیدی ارائه می دهد که تشکیل گروههای حقوق بشری آذربایجانی، کرد، عرب و … نشانه تجزیه طلبی است، و حکم به سانسورش می دهد!؟ ادعای وی این است که چرا گروههای مدافع حقوق بشری فعالیت خود را به هم زبانان خود محدود کرده اند و به حقوق بشری غیر همزبانان خود نمی پردازند؟! این استدلال سفسطه ای بیش نیست. گناه این جدا شدن نه به عهده غیرفارس زبانان که دقیقا بر عهده گروههای به اصطلاح سرتاسری مدعی دفاع از حقوق بشر است. پیش از حوادث خردادماه 85 در آذربایجان این سازمانها هم وجود نداشتند و پیدایش آنها نتیجه بایکوت حقوق بشری دستگیرشدگان آن حوادث بود. در آن روزها به دلیل فقدان همین نهادهای حقوق بشری آذربایجانی ماهها طول کشید تا اخبار این حوادث به دنیا برسد و بیانیه های سازمانهای مدافع حقوق بشر مثل عفو بین الملل بعد از گذشت ماهها از دستگیری ها و با فعالیتهای سازمانهای نوپای حقوق بشری آذربایجانی صادر شد. پیش از آن هیچ یک از گروههای مدافع حقوق بشر به اصطلاح سرتاسری حاضر به انعکاس دستگیری ها نبودند و تماما این اخبار را بایکوت کرده بودند.

http://news.gooya.com/politics/archives/050459.php

حتی سازمانهای بین المللی مدافع حقوق بشر مثل دیده بان حقوق بشر که بخش ایران آن مستقیما توسط خود ایرانی ها اداره می شود، نه تنها پیش از تشکیل این گروههای بومی مدافع حقوق بشر، هیچ بیانیه ای صادر نکرده بودند بلکه پس از تشکیل آنها نیز حاضر به همکاری با این سازمانها نشدند و گزارشهایشان را بدون بررسی به بایگانی فرستادند!؟ سازمان عفو بین الملل که اعضای ایرانی چندانی ندارد، جز معدود سازمانهایی بود که با این سازمانهای نوپای حقوق بشر همکاری کرد و با صدور بیانیه های متعدد حکومت اسلامی را تحت فشار قرار داد تا زندانیان سیاسی آذربایجانی را آزاد کند یا شرایط نگهداری شان در زندان را انسانی تر کند و مسئولیت دستگیری آنها را برعهده بگیرد. حال از خوانندگان منصف سئوال می کنیم که تقصیر چند شاخه شدن فعالیتهای حقوق بشری متوجه چه کسی است؟ سازمانهای به اصطلاح سرتاسری مدافع حقوق بشر مثل سازمان تحت نظر خانم شیرین عبادی که با بایکوت خود، چاره ای برای دیگران باقی نگذاشتند که خود مستقیما و مستقلا با نهادهای حقوق بشر بین المللی ارتباط برقرار کنند و به دفاع از زندانیان سیاسی دربندشان بپردازند و یا نهادهای بومی مدافع حقوق بشر مثل آسمک، آداپ و …؟

این نهایت بی شرمی است که از یک طرف از حقوق بشری دستگیر شدگان آذربایجانی دفاع نمی کنند و از طرف دیگر وقتی آنها خود دست به کار می شوند و صدای شان را به نهادهای حقوق بشری می رسانند، آنها را به تکه پاره کردن حقوق بشر و تجزیه طلبی متهم می کنند؟!! این افراد گروههای فشار تئورسین هایی مثل داریوش همایون هستند که با چماق تجزیه طلبی، می خواهند راه تنفس را هم از ملیتهای غیر فارس بگیرند. واقعا دیکتاتورها چقدر به هم شبیه اند فقط شکل و شمایل چماق هایشان با هم فرق دارد!!؟

آری آقایانی چون همایون براحتی خواهند گفت که چه لزومی دارد تشکیل انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان - یا سازمان حقوق بشر اهواز زیرا در تعریف آنها هیچ حقوقی برای ملل غیر فارس در نظر گرفته نشده و حرکت های هویت طلبی- حق طلبی آنها را براحتی با عنوانهای چون دامن زدن به اختلافات قومی - تجزیه طلب و پان … محکوم خواهند کرد.

آنها که۸۰ سال است توان قبول این موضوع را ‌که در ایران ملل مختلفی با زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون زندگی می‌کنند، ندارند و در به‌ هیچ انگاشتن ملت‌های مختلف ساکن ایران از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند طبیعی است نه تنها حقوقی برای زندانی سیاسی آذربایجانی بلکه هیچ حق و حقوقی فرهنگی و اجتماعی (جز فرهنگ و زبان فارسی) برای آنان قایل نخواهد شد. زیرا شوونیسم و انحصارطلبی اساس تفکر آنهاست.

ماهیت فکری و اعتقادی , ایدئولوژی و جهان بینی این طیف متکی بر ناسیونالیسم است, اما باید دانست که این ناسیونالیسم, به مثابه نیرویی سیاسی, در پایان سده نوزدهم و هم زمان با رشد و گسترش نفوذ و تمدن غرب در خاورمیانه به ایران راه یافت (1) و برای نخستین بار روشنفکران آن را باب کردند(2) و پس از آن کسانی آن را پذیرفتند که شدیدا” زیر نفوذ فرهنگ غرب بودند(3). در کتاب سیاست و سازمان حزب توده در این باره می خوانیم «…اصولا” در ایران پدیده ملت گرایی نیز به عنوان یک جریان اجتماعی بیگانه با فرهنگ سنتی جامعه توسط استعمار غرب و دستگاه فراماسونری طی انقلاب مشروطه و پس از ان به داخل جامعه تزریق شد و به پایگاه اجتماعی و فرهنگ تمدن امپریالیستی غرب مبدل گردید.»(4)

در ذات تفکر پان ایرانیسم ملت گرایی پارسی نهفته است, موضوعی که در آن تظاهر به برتر شمردن و والا دانستن همه خصائب و ویژگی های ملت خود و خوار داشتن و به سخره گرفتن و دشمن انگاشتن سایر ملل وجود دارد. ناگفته پیداست که این نوع تفکر خشم سایر ملل را بر می انگیزد و با رسالت واقعی بشر که خداوند بر دوش او نهاده هم خوانی ندارد از این رو از همان ابتدا مردود است.

ناسیونالیسم پان ایرانیست ها با عصبیت خاصی همراه است , آنها از ناسیونالیسمی دم می زنند که شکلی افراطی دارد, پان ایرانیست ها به اصطلاح نسبت به تیره و نژاد ایرانی بیش از حد حساسیت نشان می دهند و کلیه سیاست ها و عملکرد های خود را بر این اساس تنظیم کرده اند, و با تند روی و زیاده روی خاصی افکار راسیستی و نژادپرستی خود را بروز می دهند.

خلاصه کلام اینکه ناسیونالیسمی که پان ایرانیست ها مطرح کرده اند, جریان و الگویی بدلی و دست دوم از ملی گرایی است که هویت آن کاملا” تقلیدی است.(5)

از دیگر سو, بسیاری از طرح ها و ایده های آنان, انتزاعی و به دور مقتضیات و واقعیات تاریخی, زمانی و مکانی است, مثل باز پس گیری مناطق جدا شده از ایران زمین! و تکیه بر تاریخ قدیم. طرح این مسائل از سوی پان ایرانیست ها نه تنها تعجب و ناباوری نسل کنونی را بر می انگیزد بلکه در زمان مطرح شدن نیز مورد ریشخند مطبوعات و بسیاری از نویسندگان معاصر قرار گرفت.

همچنین بیش تر گفتار پان ایرانیست ها تداعی کننده سخنان ناسیونالیست های رمانتیک دوره مشروطیت و پس از آن است که در تحلیل ایرانیت ناب به جهدهای بی حاصل و بی ثمر دست یازیدند و سرانجام سرخورده از آرمان های دست نایافتنی در خویش فرو رفتند.

ناسیونالیست هایی که به مفاخر قومی می نازد و سودای تجدید عظمت دیرین را در سر می پرورانند سوداگرانی بیش نیستند. به گفته صاحب کتاب ناسیونالیسم و انقلاب: « در این بازار دل و جان و حتی جسم ایشان را می خرند و می فروشند آنها هم رویا می بافند و رجز می خوانند و « من» « من» می کنند و در غفلت غرق می شوند, اصلا” رویای گذشته مجال نمی دهد که ببینند الان در چه حالند و چه باید بکنند.»(6) در واقع, پای این ناسیونالیسم بر زمین نیست و در هوا معلق است و اتباع آن بر خلاف ادعاها و تظاهرات مبارزه با استعمار, بهترین طعمه های قدرت های استعماری هستند و بازیچه قدرتها قرار می گیرند و اشخاص آن به نام وطن اهواء خود را پیش می برند(7) و رجز خوانی های آنها نوعی تخدیر و حالت نمایشی بیش نیست.

اصلا” وقتی ناسیونالیسم توجه اصلی خود را به سمت مفاخرت قومی بکند منحط ترین صورت خود را در حقیقت به ظهور رسانده و این ناسیونالیسم عین « فلاکت و بدبختی» (8) است.

جریان پان ایرانیستی دارای شاخص هایی نیز بوده است. این حزب ابتدا به جریان ملی گرایی لائیک پیوست ولی پس از چندی به دلایلی از آن جدا شد و خود به سبب تناقضات درونی دچار انشعاب گردید و سپس به دربار پیوست و مدل جدیدی از ملی گرایی یعنی «ملی گرایی درباری» را پدید آورد و بی سبب نبود که نتوانست پایگاهی مردمی و متناسب با ادعاهای خود پیدا کند, اقلیتی که موفق شده بود دور خود جمع کند, بیش تر, بزن بهادرهای اقشار پایین و گروهی از افراد طبق متوسط (9) و به ویژه روشنفکر بودند.

محور قابل طرح دیگری که در تفکرات پان ایرانیست ها خیلی برجسته می نماید اظهار علاقه به آب و خاک و دیار و وطن است که آن را وطن پرستی می خوانند و حاضر تنزل در این مقال نیستند. این یک واقعیت تاریخی است که ایران موطن مشترک ملل مختلف می باشد, واین وطن تنها آب و خاک نیست بلکه فضایی است که مردم در آن سیر می کنند(10)

مسئله دیگری که غالب نویسندگان درباره پان ایرانیست ها مطرح کرده اند و برخی تشریفات حزبی آنها نیز بیانگر آن است, گرایش پان ایرانیست ها به فاشیسم, نازیسم و امثال آن است. نگارنده بر این باور است که وقتی روح خودکامگی بر تفکر و جریانی حکم فرما باشد آن جریان فکری به نظام های فاشیستی و نازیستی تمایل خواهد شد, تمایلی که آشکارا در حزب پان ایرانیست هویداست اما مسئولان حزب آگاهانه ان را انکار می کنند.

در واقع آنها به ایده های ناسیونالیستی و نژادپرستانه چون اصالت نژادی معتقد هستند و نژاد «آریایی» را نژادی خالص و با خون پاک می پندارند و نهایتا” ناسیونالیسم مبتنی بر تنوع قومی و ملی را نادیده می گیرند.

اما با وجود عوامل گوناگونی چون انحصارطلبی، تمامیت‌خواهی، عوام‌فریبی، عدم درک صحیح ساختار اجتماعی و فرهنگی سراسر ایران، افکار شوونیستی، بنیادگرایی و … نمی‌توان راه سعادت و تعالی مردم ایران را هموارکرد؛ لذا در قرن معاصر که روند پیشرفت جوامع با سرعتی بسیار در جریان است، چنان‌چه در جامعه‌ی ایران به این روند اعتنایی نشود، آینده‌ی نزدیک این مرز و بوم، آینده‌ای متفاوت و غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود.

بدون شک اظهارات بی پایه و اساس، تحلیلهای نادرست، نشراکاذیب و چشم فرو بستن آنان بر واقعیتها ، مانع از آن نمی شود تا هویت طلبان برای مثال آذربایجانی کوششها و فعالیتهای خود را برای پیگیری حقوق خویش متوقف و یا کاهش دهند. امروز می بینم که بازداشت و زندانی کردن دهها فعال مدنی و سیاسی و روزنامه نگار، این حرکت ها را با چالش و شکست مواجه نمی سازد. آنها اساسا، سران و رهبرانی ندارد تا با دستگیری سرانش، خاموش گردد. حرکت ملیتها براساس خودآگاهی عموم مردم شکل گرفته و رشد و تکامل آن در نتیجه تبعیضات، تعدیات و ستمهای دهها ساله ای است که بر ملتهای غیرفارس در ایران تحمیل و اعمال شده است. این حرکت مردمی است و در بستری تاریخی و مبتنی برخاستگاهی ملی - مدنی شکل گرفته است. اساسا حرکتی هستند در مسیر تکامل و رو به سوی «حق تعیین سرنوشت ملی » .

بنابراین امروز این ضرورت احساس می شود که چه دولت و چه اپوزیسیون بجای پیروی از سیاستهای تا کنون اعمال شده بر علیه ملیتهای مختلف در ایران، از در صلح و آشتی درآیند تا بیش از این به پیوند ملیتها آسیب و لطمه وارد نشود و این هشداری است، تا هرچه زودتر به خواستهای ملت تورک-کرد- عرب - بلوچ و… واقع بینانه نگاه کنند. چنانچه بموقع روابط و نگاهشان را به ملیتهای تحت ستم بهبود نبخشند و واقعیتها را نپذیرد در آینده، احتمالا شرایط و موقعیتها در مسیر دیگری قرار بگیرد. از اینرو لازم است روشنفکران فارس و دولت با درایت و عقلانیت با مساله ملیتهای غیر فارس و خواستها و مطالبات آنان روبرو شود.

هم دولت و هم اپوزیسیون توجه داشته باشد، نادیده گرفتن حقوق شهروندی و عدم رعایت حقوق بشر و نیز ادامه انکار هویت و حقوق و مطالبات ملیتهای غیرفارساز جمله حقوق ملی و حق تعیین سرنوشت ملی، با هیچ وسیله ای توجیه پذیر نیست حتی با توجیه ممانعت از تجزیه و یا وحدت ارضی کشور

منبع: حزب پان ایرانیست - علی اکبر رزمجو-مرکز اسناد انقلاب اسلامی-چاپ اول 1378

1- ذبیح.سپهر: ایران در دوره دکتر مصدق, ترجمه محمد رفیعی مهر آبادی, انتشارات عطایی, چاپ دوم, تهران, 1370, صص27 و 26
2- کاتم. ریچارد:ناسیونالیسم در ایران, ص 40
3- همان, ص 20
4- موسسه مطالعات و پژوهشهای اسلامی, سیاست و سازمان حزب توده ایران از آغاز تا فروپاشی, تهران, 1370, جلد اول, ص 295
5- روزنامه ابرار, یکشنبه 9, مهر, 1374, ص8
6- داوری.رضا:ناسیونالیسم و انقلاب, ص53
7- همان,ص67
8- همان, صص 23 و 32
9- کدی آر. نیکی: ریشه های انقلاب ایران, ترجمه عبدالرحیم گواهی, انتشارات قلم, تهران, 1369, ص 181
10- داوری, رضا: ناسیونالیسم و انقلاب, ص 64
۱۱-ایران گلوبال - نظرات آیدین تبریزی

هیچ نظری موجود نیست: